بدون عنوان
من دلم می خواهد نفسی تازه کنم
و تراویدن تنهایی را در پیله خود
مثل روییدن یک شاخه گل سرخ میخک ،
...
باز احساس کنم !
من می دانم ، که صمیمیت را
وسعت بی فایده ای می بخشم .
دوستی ، بسته پیچیده به روبان ها نیست
که کسی روز تولد به کسی هدیه دهد !
من تمامیت خود را در سفره چرمینی خواهم پیچید
و شبی در چهارسوی باغ ، رها خواهم کرد.
خستگی را تو به خاطر مسپار؛
که افق نزدیک است؛
و خدایی بیدار، که تو را می بیند؛
و به عشق تو، همه حادثه ها می چیند؛
که تو یادش افتی و بدانی که؛
همه بخشش از اوست و همین اش کافی ست ...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی