پارمین و آروینپارمین و آروین، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 28 روز سن داره

دوقلوهای ما پارمین و آروین نازنین

اولین برف عمر دوقلوها

1392/10/13 20:55
نویسنده : آرام
386 بازدید
اشتراک گذاری

امروز پارمین و آروین برای اولین بار تو زندگیشون برف رو دیدن البته الان آروین خونه نیست من و پارمین از پشت پنجره مشغول نگاه کردن منظره زیبای بارش برف هستیم جای آروین خالیه رفته خونه مادربزرگش تا اونارو از تنهاییدربیارهاوه  ماچ

امروز متوجه شدم که دندون بالایی پارمین خانوم هم جوونه زده یه مروارید خوشگل دیگه مبارک باشه پارمین خوشگلمقلب

 

  

چندتا از ویژگیهای آروین و پارمین 

 

  

یکی از ویژگیهای آروین این هستش که از بعضی از اسباب بازیهاش روز اول که میدم دستش میترسه مثلا از ماشینش یا ادم آهنیش و قسمت جالبش اینه که وقتی مثلا ازماشینش میترسه گریه کنان دنبالش راه میفته گریه برای اینکه ازش میترسه و دنبالش راه میفته چون نمیتونه ازش دل بکنه بچم خودش میدونه که برای غلبه به ترس از چیزی باید باهاش روبرو بشه بخاطر همینم ازش فرار نمیکنه و با گریه های سوزناک باهاشون روبرو میشه و از فرداش دیگه انگار نه انگار که این همون اسباب بازیهنیشخند

 

 

یکی از ویژگیهای پارمین کوچولو هم اینه که عینک و موبایل مارو رو هوا میزنه مثلا امروز گوشیمو برداشتم دستم دیدم خاموشه پارمین هم تو بغلم بود خواستم دکمه رو فشار بدم که روشن کنم دیدم زیر دستم خالی شد نگاه کردم دیدم هیچی تو دستم نیست بعد دیدم گوشیم زیر دندونای پارمین داره قرچ و قروچ میکنه یعنی تو چند صدم ثانیه از دستم گرفته بود و تو دهنش هم گذاشته بود واقعا نسل جدید عجب سرعت عملی دارن .ماشاا...چشمک

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

ماه مامان
17 آذر 92 11:50
دختر که داشته باشی، با خود تصور می کنی پیچ و تاب شانه را در نرمی موهای طلایی اش -وقتی کمی بلند تر شوند- و کیف عالم را می بری از انعکاس تصویر خرگوشی بستنشان دختر که داشته باشی، خیال می کشاندت به بعد از ظهر گرم روز تابستانی که گوشواره های میوه ای از گیلاس های به هم چسبیده به گوش انداخته اید -همان هایی که هر که بیاویزدشان از شادی لبریز می شود و خنده ی از ته دل امانش را می برد- دختر که داشته باشی انتظار روزی را می کشی که با هم بنشینید در حیاط خانه مادربزرگ و گل های یاس سفید و زرد به رشته درآمده گرانبهاترین گردن آویز دنیا شود که بیندازیش به گردن دخترت دختر که داشته باشی گاهی دلت می لرزد از فکر اینکه روزی بر شانه مردی دیگر -غیر از پدرش- تکیه می زند دختر که داشته باشی خیال بوی خوش بیسکوئیت های "با هم قالب زده" دلتنگت می کند به آمدن آینده به رونق آینده آشپزخانه دختر که داشته باشی انتظار شیرین زبانی اش را می کشی و پرحرفی اش! دختر که داشته باشی مادرتر می شوی دختر که داشته باشی خوشبخت تر...
آرام
پاسخ
به به چه کیفی کردم پارمین میگه مرسی خالاسی
ماه مامان
18 آذر 92 3:32
روزگاری مــــُـــــد بود که مردم، با چیزهایی به هم پز می دادند!! چیزهایی فاقد ارزش حقیقی، مثل تمکن مالی، زیبایی ظاهری، موقعیت شغلی و … پز دادن و به رخ کشیدن به هیچ عنوان و با هیچ توجیحی قابل قبول و اخلاقی نیست … اما وا اسفا که روزگاری چون امروز، یکی از ارزش های والای انسانی، که جلوه ی بی بدیل مهر خداوندی ست دستمایه ی به رخ کشیدن شده است؛ مـــــــــــــــادری !!!! آری مادری! این روزها و در این مجازی کده،(که از بسیاری جهات کم از دنیای واقعی ندارد، و تاثیر آن بر زندگی واقعی غیر قابل اجتناب است) “مادری” دستمایه ی برتریت شده است … صفحات مجازی را که باز می کنی، وبلاگ ها را که می خوانی پر است از: “من بهترین و متفاوت ترین مادر دنیا هستم” من هرگز عصبانی نمی شوم دائم در حال ِ آموزش به فرزندم هستم کودکم را می پرستم!!!! ۲۴ ساعته در حال سرویس دادن به فرزندم هستم ما آرمانی ترین رابطه ی مادر و کودکی را داریم … و … و همیشه همه ی این وبلاگ ها، خوانندگانی دارند که با خواندن ِ این صفحات آه می کشند و کامنت می گذارند: که ای کااااااااااش من می توانستم مثل تو مادری کنم … و بعد عذاب ِ وجدان بیخ ِ حلقومشان را می چسبد و تا صبح آن “مادر ِ نمونه” را به رخ “خود واقعی شان” و غریزه ی بی مثال و خدادادی ِ مادری شان می کشند و با حسرت به خواب می روند و صبح خسته و کوفته تر از روز قبل بر می خیزند و به خود قول می دهند که مثل آن “مادر ِ بی نظیر” باشند … و این روزها چه بسیارند ژست و ادعای مادر نمونه ها… و چه قابل تقدیرند آن مادران ِ عادی … امروز اینجا می نویسم تا هرکه این صفحه را خواند بداند که من یک مادر عادی هستم، که گاهی می توانم عصبانیتم را مدیریت کنم اما گاهی با شیطنت های کودکم از کوره در می روم، و دادی می کشم، و گاهی برای آموزشش وقت می گذارم و گاهی حال ِ آموزش دادنش را ندارم!! و گاهی خدا خدا می کنم که زودتر شب بشود و بخوابد تا بتوانم فیلم مورد علاقه ام را کنار همسرم ببینم … و وقتی که خوابید دلتنگش می شوم … و گاهی کدبانوگری را کنار می گذارم و برای ناهارمان فکری نمی کنم، و حول حولی املتی را ردیف می کنم … و گاهی مشغول ِ خودم می شوم و اجازه می دم که کارتون های تلویزیون را ببیند … و گاهی دلم برای روزهای “بی بچگی ام” تنـــــــــــــــــگ می شود و به پیر شدنم آه می کشم … و گاهی، و گاهی، و گاهی … و دست ِ آخر شب که می خواهم بخوابم، از صدای نفس های آرامش تنفس می کنم و یک “الهـــــــــــــــی شکـــــــــــــر” بلند بالا نثار ِ آسمان می کنم که امروز هم گذشت و پاره ی تنم کنارم بود و به سلامت صبح را به شب رسانید… و می بوسمش و عطر گلبرگ ِگونه اش را برای آرامش ِ خواب شبم ذخیره می کنم … آری، من یک مادر ِ عادی ام و برای تمام ِمادران ِ عادی ِ سرزمینم احترام قائلـــــــــــــــــــــــــــم … نویسنده:سمانه امیری http://madarbanoo.com
آرام
پاسخ
البته من تاحالا با این موضوع برخورد نکردم که کسی بخواد پز مادری کردنش رو بده بلاخره هرکس توان جسمی و روحی و اقتصادیش بابقیه فرق میکنه و همیشه دست بالای دست بسیار است اگر من بعضی چیزا درتوانم نیست دلیل بر این نیست که اون کسیکه توانش روداره داره دروغ میگه و بادروغش داره پز میده