شانزده ماهگی
اینم عکسایی که تو مهدکودک از پارمین و آروین گرفتن
این همون دختر نانازی که عکسش اون بالاست
اینم همون پسر بامزه وبازیگوشه که عکسش اون بالاست
این دو تافسقلی آخر منو از رو بردن انقدر که تو این دو ماهی که گذاشتم مهد دایما مریض شدن کلا این دوماه همش تومطب دکتر گذشت از اول تیر دوباره با پرستار و مادربزرگها باید بمونن
البته مهد خیلی خوبی بود از نظر نظافت و تمیزی ولی چون تعداد بچه ها زیاد بود همه از همدیگه مریضی میگرفتن و بچه های بخصوص تازه وارد بیشتر مریض بودن .
پارمین تو مطب دکتررحیمی تو اتاق مخصوص بازی بچه ها
کلا تو دوماهی که رفتن مهد هفته ای یه بار به دکتر سرمی زدیم آروین هم که کلا یه جا نمیتونه بشینه که ازش عکس بگیرم
کلماتی که پارمین میگه :دادا یعنی داداش_به داداشش پسر هم میگه -سیام یعنی سلام وقتی وارد جایی بشه سلام میده و به کسایی که خیلی باهاشون آشنا باشه
مه یعنی مرسی - آبه یعنی آب -نانا یعنی نانای- با یعنی پا
بابا و مامان رو هم که از چند ماه پیش میگفت
کلماتی که آروین میگه : بابچ یعنی بابک -آبجی -مامانی- آبه - ددر -وکلی حرف دیگه که
ما هنوز ازهیچکدومش سردر نمیاریم
دوقلوها عقیقه شدن و دعاش رو یه مادرشهید خوند و مراسمش رو انجام دادن و فرستادن
برای موسسه محک .امیدوارم دوقلوها همیشه سالم وشادو موفق باشن.
داره میره بالا ولی گیر کرده نه میتونه بره بالا نه بیاد پایین و گریه اش در اومده بود
تقریبا جای همیشگی آروین این روزا اون بالاست
و این بالا
پارک نزدیک خونه که تقریبا هفته ای دو سه روز میریم اونجا وتقریبا همه مارو میشناسن .پارمین دوست نداره تو کالسکه باشه دوست داره بیاد پایین بدو بدو کنه ولی انقدر توی پارک دوچرخه سوار و توپهای مختلف از جمله توپ فوتبال و والیبال و بسکتبال و بدمینتون و خرس وسط و .....از آسمون و زمین در حال رفت وآمد هستن که جرات نمیکنم بذارمشون زمین .
کفشهای پارمین به پاش تنگ بود رفتم از پاساژی که کنارمهدشون بود این کفشارو براش خریدم در واقع این اولین کفشاش هست